سرخط خبرها

بررسی تأثیر غور در آثار کلاسیک فارسی بر کار مترجم | وسعت و غنای زبان با مددگرفتن از ادبیات کهن

  • کد خبر: ۱۳۹۴۸۸
  • ۲۱ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۵
بررسی تأثیر غور در آثار کلاسیک فارسی بر کار مترجم | وسعت و غنای زبان با مددگرفتن از ادبیات کهن

خادم | شهرآرانیوز؛  دکتر غلامحسین یوسفی در ابتدای مقاله روشنگرش با نام «فایده انس با زبان فارسی در ترجمه» آورده است: «وسعت زبان هر قوم و قدرت تعبیر آن، نمودار غنای فرهنگ و عمق اندیشه آن مردم است و هرقدر فرهنگی مایه ورتر و ملتی از تفکر و اندیشه ورزی بهره مندتر باشد، ناگزیر به زبانی پهناور نیازمندتر است.»

او به دست آوردن معارف و تمدن را به این وابسته می‌داند که از همه میراث فرهنگ بشری استفاده شود و شکوفایی هر تمدنی را متأثر از میزان سودجستن آن تمدن از میراث فرهنگ بشری می‌داند. اینجاست که پای مترجمان و حرفه و هنری به نام ترجمه به میان می‌آید. هر مترجمی را می‌شود در صنف مترجمان جای داد و او می‌تواند در فرم‌های مختلف در جای خالی رو به روی کلمه شغل، «مترجم» را بنویسد. اما همه مترجمان، هنرمند نیستند.

چه بسا هنرمندان و کار‌های هنری دراین زمینه اندک و انگشت شمار است. برای نائل آمدن به درجه «هنرمند»، مترجم باید با «متنعم بودن از ذوق و قریحه ادبی» چنان ظریف اثری را از زبان اصلی یا زبان مبدأ به زبان مقصد (در اینجا فارسی) برگرداند که «نویسنده اگر زبان مادری اش همان زبان مترجم بود، آن را می‌نوشت». برای رسیدن به چنین مرتبه‌ای فقط تسلط به زبان مبدأ کاری از پیش نمی‌برد و به هنر خلق نمی‌شود، بلکه آن طور که مترجمان نامدار و استخوان خردکرده و بسیارخوانده هم نظر هستند، مترجم باید در اقیانوس آثار کهن فارسی بسیاربار غواصی کرده باشد تا بتواند هم تعابیر مناسب را جایگزین عبارت غیرفارسی آن کند، هم با مدد از همان گنجینه که در ذهنش است، ترکیباتی نو بیافریند.

غور در متون گذشته هم واژه‌ می‌دهد، هم آموزش واژه سازی

دکتر یوسفی در مقاله‌ای که ذکرش رفت، می‌نویسد: «در ترجمه آثار گوناگون به فارسی نیاز به زبانی توانا و مایه ور زود احساس می‌شود. صرف نظر از لزوم تسلط مترجم بر موضوع اثر و زبانی که از آن ترجمه می‌کند، مهارت او در ادای معانی به زبان فارسی نکته بسیار مهمی است که به حد کفایت مورد توجه واقع نشده و درست همین جاست که مترجم با دشواری‌های بسیار رو به رو می‌شود و غالبا از تنگ میدانی زبان فارسی شکایت می‌کند.

شکایت او از این است که مطلب را درک کرده است، ولی در بیان آن به زبان فارسی، به واسطه فقدان کلمه و ترکیب تعبیر لازم یا اصطلاح موردنیاز احساس ناتوانی می‌کند.» شاهدی که او برای حرف هایش می‌آورد، اوج تمدن ایران دوره اسلامی است که در آن پیشرفته‌ترین مظاهر معارف عصر از الهیات تا فلسفه و از ریاضیات تا پزشکی به زبان فارسی درآمده است؛ زیرا پیشینیان ما «از میراث زبان، استعداد زبان فارسی در گسترش واژگان و ادای معانی و مفاهیم به شایستگی تمام مدد جسته اند.»

زنده یاد یوسفی غور در متون گذشته را یکی از راه‌های ورزیده کردن زبان فارسی می‌داند که از دو نظر عمده می‌توان از آن استفاده کرد: «یکی سودجستن از واژه‌ها و ترکیبات و تعبیرات آن‌ها برای ادای مفاهیم گوناگون، دیگر آنکه می‌توان دید دستگاه واژه سازی زبان فارسی در دست نویسندگان آن ها، بر چه منوال در حرکت و پویایی بوده است و سرمشق و شیوه کار دراین زمینه چیست. [..]انس با موازین زبان فارسی و آثار موجود و تأمل در شیوه تعبیر آن‌ها به نویسنده و مترجم قدرت آن را می‌دهد که برای ادای مفاهیم خود بتواند کلمات لازم را بجوید و بیابد یا آن‌ها را بیندیشد و در بیان مقصود درنماند.»

بزرگان زبان فارسی در ۱۴ قرن به این زبان جان بخشیده اند

سروش حبیبی، مترجمی که شاهکار‌های زیادی را به فارسی برگردانده است، در گفت وگویی با روزنامه «شرق»، در پاسخ به پرسشی درباره اینکه ادبیات کلاسیک فارسی چه امکاناتی پیش روی مترجم ادبی قرار می‌دهد، گفته است: «بزرگان ادب فارسی طی چهارده قرن به این زبان جان بخشیده اند و آن را به شکل یکی از زبان‌های بزرگ ادبی جهان درآورده اند. به جرئت می‌توان گفت که این آثاری که به این زبان نوشته شده است، در عرصه جهانی بی نظیرند. اما البته نمی‌توان از نارسایی‌های آن چشم پوشید. یکی از این عیب‌ها تأثیر ناخوب زبان عربی بر آن است. چنان که می‌دانیم، عربی زبانی تصریفی است، به این معنی که مفاهیم در قالب‌های خاص فشرده می‌شوند و این قالبی بودن مفاهیم زبان را برای شعر موزون و مقفا، یعنی شعر قدیم فارسی بسیار مناسب کرده است.

اما افسوس این کار از دقت و روشنی آن کاسته و به شمار مترادفات افزوده است. اگر به دقت بنگریم، مترادف یعنی دو یا چند کلمه که کاملا هم معنی باشند، ممکن نیست. دو کلمه ممکن است از نظر معنی با هم شبیه باشند، اما هم معنی بودن آن‌ها بسیار بعید است و همین از دقت و تبلور کلمات می‌کاهد. بااین حال ارزش زبان فارسی کلاسیک را به علت نبوغ استادان کلام فارسی نمی‌توان انکار کرد.

اما در مقابل، زبان فارسیِ پاک از عربی، زبانی ترکیبی است و می‌تواند نارسایی زبان کلاسیک را اصلاح کند. البته بنده غافل نیستم که زبان خودم از کلمات عربی تبار پاک نیست، ولی چه کنم، کار عادت است. زبان ترکیبی یعنی چه؟ یعنی زبانی که به عوض صرف مفاهیم آن‌ها را در کنار هم می‌گذارد و مفاهیم جدید پدید می‌آورد و دست نویسنده یا مترجم را برای ساختن واژه‌های جدید آزاد می‌گذارد.

یک مثال برای روشن شدن مسئله بجاست. کلمه «دل» را در نظر بگیرید که با افعال و کلمات دیگر ترکیب می‌شود و مفاهیم تازه و بسیار گوناگون به وجود می‌آورد. مثلا «دل آرا»، «دل آزار»، «دل آزرده»، «دل آویز» «دل افروز»، «دل انگیز»، «دل بند»، «دل پذیر»، «دل پسند»، «دل چسب»، «دل نشین»، «دل خسته»، «دل خراش»، «دلدار»، «دلربا»، «دل رحم»، «دل سپردن»، «دل سرد»، «دل شوره»، «دل فریب»، «دلکش»، «دل گرم»، «دل گشا»، «دل گیر»، «دل مرده»، «دل مشغول»، «دل نواز»، «دل واپس»، «دلهره» و از این قبیل بسیار. بجاست که مثلا به تفاوت‌های بسیار ظریفی که میان واژه‌های دل پذیر و دل آویز و دل پسند و دل چسب و... موجود است، توجه کنید. این کیفیت در زبان‌های اروپایی هم کم وبیش وجود دارد، اما نه به این وسعت و شایسته است که مترجمان از این مزیت زبان خود در ترجمه مفاهیم فرنگی استفاده کنند و به روشنی و دقت نوشته خود بیفزایند.»

فقر واژگان، یعنی مترجم رنج مطالعه آثار پیشینیان را به خود نداده است

عبدالله کوثری در گفت وگویی با مجله «مترجم» خیلی صریح گفته است: «برای من پذیرفتنی نیست که در زبان فارسی کسی دست به نوشتن بزند، بی آنکه با گذشته زبان ما و با آثار گران قدر این زبان آشنا باشد. متأسفانه در برخی نوشته ها، ترجمه یا تألیف، این نقص کاملا هویداست، یعنی گستره واژگان نویسنده یا مترجم چندان محدود است که به آسانی می‌توان دریافت که او به جز مقداری واژه روزمره و «دم دست» چیزی ندارد و هرگز رنج مطالعه در آثار پیشینیان را بر خود هموار نکرده است.

زبان فارسی در بیان عواطف و توصیفات و به طورکلی در زمینه ادبی بسیار غنی است. ما صد‌ها سال شعر و نظم درخشان داشته ایم و بخشی از نثر ما نیز در زیبایی و قدرت چیزی از شعر کم ندارد. مترجم باید با مطالعه پیوسته این متون، ذهنی سرشار از واژه‌ها و ترکیبات داشته باشد.

من درعین حال که معتقدم ترجمه، اثری نمایان در تکامل و غنی کردن زبان فارسی داشته و بسیاری از مترجمان ما در شمار بهترین نویسندگان این مرزوبوم اند، این را نیز با تأسف می‌پذیرم که برخی کژی‌ها و خطا‌ها نیز از طریق ترجمه به زبان فارسی راه یافته است و این چیزی نیست مگر حاصل شتابزدگی‌ها و سهل انگاری‌ها و فارسی ندانی برخی مترجمان. زبان ما نرمش بسیار دارد. آنچه برای سهولت آموزش زبان در کتاب‌های درسی آمده است، نمی‌تواند روشنگر این امکانات باشد. باید آثار پیشینیان و امروزیان را به دقت خواند و گوشی دقیق برای شنیدن زبان کوچه و بازار داشت.»

بسیارخوانی سخنوری ما را ورزیده می‌کند

بهاءالدین خرمشاهی در ابتدای مقاله‌ای با عنوان «تأثیر انس با ادبیات دیروز در ترجمه‌های امروز» خاطره‌ای آورده که سندی است از نقش غورکردن در ادبیات کهن فارسی: «چندی پیش در مورد اینکه می‌خواستم آدامس نیکوتینی را جانشین سیگار یا پیپ کنم، بی اراده گفتم باید عادت گردانی کنم. بعد با خود فکر کردم که تعبیر «عادت گردانی» را تاکنون به کار نبرده ام. از کجا به ذهن و زبان من راه پیدا کرده است؟

با کندوکاوی در حافظه پی بردم که این کاربرد را از حافظ فراگرفته ام: ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت / که به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای این مورد را به عنوان مدخل آورده ام و البته ربط مستقیمی به ترجمه ندارد. مورد دیگر در ترجمه این عبارت قرآنی «و من اعرض عن ذکری...» (طه:۱۲۴) بود، که مترجمان دیگر چنین آورده اند: و هر کس از یاد من رو بگرداند؛ و نظایر این. بنده این ترجمه را نمی‌پسندیدم. سهل است آن را نادرست می‌دانستم، زیرا از یاد، نمی‌توان رو گرداند.

در اینجا تعبیری از حافظ به یاری ام آمد: و هر کس از یاد من دل بگرداند؛ و این درست و دقیق بود. حافظ می‌گوید:، چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من / ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من.» خرمشاهی در ادامه این مقاله می‌نویسد: «انس با ادبیات قدیم (و جدید) هم به ذخیره واژگانی ما می‌افزاید و هم مهارت سخندانی و سخنوری ما را به معنای وسیع کلمه وسعت می‌بخشد.»

خرمشاهی در این نوشته از مقاله دکتر یوسفی یاد و جمله‌ای از او را به بیان خود تأیید می‌کند: «نکته مهم این است که با بازخوانی و بسیارخوانی آثار شیوای فصحا اگر هم عین عبارات و تعبیرات آنان در حافظه ما نماند، ملکه سخنوری ما ورزیده و پرورده و آموخته می‌شود. [..]یا در زمینه ترجمه اگر عین معادل را از قدما برنگیریم، مهارتمان برای ساختن معادل شیوا و دقیق بیشتر می‌شود.»

بهاءالدین خرمشاهی همچنین در گفت و گویی با مجله «مترجم»، مطالعه متون پیشینیان را عاملی می‌داند که می‌تواند کار یک مترجم را از مترجم دیگر متمایز کند: «از میان دو مترجم که هر دو به یکسان زبان مبدأ (خارجی) و موضوع ترجمه را بدانند، آن یک موفق‌تر است که زبان مقصد (برای ما فارسی) را بهتر بداند، یعنی هم زبان و هم ادبیات فارسی. [..]مترجم باید نیمچه ادیبی باشد، نیمچه نویسنده‌ای و به اصطلاح دست به قلمش خوب باشد.» او خود چنین بود.

«درد جاودانگی» نوشته میگل داونامونو از آثار ترجمه‌ای است که می‌توان نثر غنی فارسی را از آن آموخت. صالح حسینی، استاد دانشگاه و مترجم، در نقدی با عنوان «درد جاودانگی و ترجمه پهناور» که بر ترجمه خرمشاهی بر «درد جاودانگی» نوشته است، دلیل موفقیت و چیره دستی او را هم احاطه بر چهارده قرن تاریخ زبان فارسی می‌داند و هم برخورداربودن از ذوق و قریحه. حسینی با استمداد از جمله‌ای از ابوالحسن نجفی نوشته است: «متنعم بودن از ذوق و قریحه ادبی به وی [خرمشاهی]امکان می‌دهد متنی را ابداع کند (اعم از واژگان و جمله بندی و سبک) که نویسنده اگر زبان مادری اش همان زبان مترجم بود، آن را می‌نوشت.

[..]احاطه بر تاریخ زبان فارسی و آثار گونه گون آن به مترجم این امکان را می‌دهد که تعبیرات و ترکیبات و مفردات کلامی پیشینیان سخن ساز (و همین طور شاعران معاصر) را جذب حوزه واژگانی خود سازد، به وقت ضرورت در آن‌ها دخل و تصرف کند یا به قیاس از آن‌ها خودش به ساختن واژه و تعبیر و ترکیب دست بزند.» البته استفاده بی ظرافت و نابجا و همچنین خودنمایانه و فضل فروشانه از عبارات و کلمات کهن می‌تواند آفتی بر کار مترجم باشد. حسینی در همان مقاله نوشته است: «نشانه قدرت و هنر مترجم در این است که بتواند تعابیر و ترکیبات برگرفته از متون قدیم را خارج از بافت چنان به کار گیرد که جلوه و تشخص تازه‌ای به خود بگیرد.»

مددگیری از استعداد زبان فارسی کاری طوطی صفتانه نیست

از دیگر مقالات مهمی که به اهمیت مطالعه آثار کهن فارسی و نقش آن در کار مترجم می‌پردازد، مقاله‌ای دیگر از صالح حسینی است با عنوان «لزوم انس با ادب فارسی در ترجمه». او به درستی به استفاده از ترکیبات نادرست در ترجمه و جاافتادن آن‌ها در جامعه اشاره کرده و نوشته است: «متأسفانه تعداد کلمات و ترکیبات نادرست و نامفهوم و نارسا یا تعبیرات ناساز با آهنگ زبان فارسی در کتاب‌های ترجمه شده فراوان است و یکی از آثار زیان بار آن این است که زبان امروز ما سخت تحت تأثیر این گونه ترجمه‌ها قرار گرفته است و عامه مردم نیز بر اثر تنبلی فکری و همچنین جداافتادگی از سرچشمه زبان فارسی آن را به کار گرفته اند. نتیجه این شده است که ده‌ها اصطلاح نامناسب و تعبیر ناخوش و ناروا [..]گرمی بازار یافته است. تأسف بارتر اینکه وقتی هم کسی با استناد به متون معتبر فارسی قدمی در راه اصلاح غلط نویسی برمی دارد، مورد تحاشی قرار می‌گیرد و غلط نویسی مهر تأیید می‌خورد.»

او یادآور شده است که فقط حفظ و ذخیره کلمات نمی‌تواند عیار کار مترجم را بالا ببرد و روح زبان فارسی است که باید در جان مترجم باشد: «مددگیری از استعداد زبان فارسی در گسترش واژگان و ادای معانی و مفاهیم، کاری ماشین وار و طوطی صفتانه نیست.»

او در همین مقاله نمونه‌هایی را از بهره برداری شایسته از ادبیات غنی و واژگان وسیع زبان فارسی آورده است. برای این کار از «خانواده تیبو»، از آثار ادبی شاخص فرانسوی که ابوالحسن نجفی آن را به فارسی برگردانده، نمونه آورده است که چندتایی از آن را مرور می‌کنیم:
معاشر ناجنس
نخست موعظه پیر می‌فروش این است / که از معاشر ناجنس احتراز کنید (حافظ)
«طفلک... بیشتر به علت ضعف نفس و وسوسه دیگران اغفال شده است: غرضم تأثیر معاشر ناجنس است...» (خانواده تیبو)
ناقص عقل
پسران وزیر ناقص عقل / به گدایی به روستا رفتند (گلستان سعدی)
«اهل تفکر بودن و پسر ناقص عقل داشتن رنج کشنده‌ای است.» (خانواده تیبو)

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->